آقاجان! من خودم را متهم میدانم به اسراف در دوست داشتنیهایم در دوست داشتنیهایی که ریشه آن درست است میگویم،اسراف کردم. میگویم کسانی یا چیزهایی را بیشتر از شما دوست داشتم با این دلیل که ریشه این دوست داشتن درست بود، خودم را گول زدم و زیاده روی کردم در دوست داشتن.
آقاجان! من از این دوست داشتنیها در راه شما گذشتم و از بهترین چیزی که به من دادید در راه خودتان انفاق کردم. از بهترین دوست داشتنیهایم از زیادیِ رزقی که خودتان دادید شاید بشود گفت ایثار بوده است آن جایی که خودم محتاج به این دوست داشتن بودم خودم را ندیده باید میگرفتم و دیگری را بر خود مقدم میکردم. آقاجان! حالا دیگر اگر کسی بخواهد بگوید تو در راه خدا چیزی را نثار نکردی با جرئت میگویم جانم را دادم: چون در آن لحظه و آن دوستی، جان و روحی از من جدا شد و با چشم خود دیدم که جانم میرود…
آقاجان! باید خداروشکر کنم که مبتلا به تبذیر نشدهام دوستداشتیای که ریشه نادرست دارد و تو آن را نمیپسندی من در آن که ریشه درست داشت متهم هستم این دومی را اگر مبتلا شوم از شرع خارج میشوم خودت به دادم برس که دیگر نه اسراف کنم نه به تبذیر مبتلا شوم به این یقین رسیدم که؛ تنها دوست داشتنی که در آن نه اسراف است و نه تبذیر، دوست داشتن توست تازه پاداش هم دارد آن است که این دوستی عمیقتر هم میشود هرچه بیشتر تو را دوست داشته باشم بیشتر به تو نزدیکتر و شبیهتر میشوم. یاران صادق تو اینطورند. کاش اینطور مرا پیش ببرید که یار صادقتان باشم…