آن حرفها حرفهای من نبود
خبرگزاری فارس :گفتوگویی با راضیه شجاعی همسر #شهید_کمیل_قربانی
#قسمت_دهم
واکنشتان نسبت به خبر شهادتشان چه بود؟
یک ماهی که آقا کمیل سوریه بود من مثل اسفند روی آتش بودم. دلم آشوب بود. پیش خودم فکر میکردم از دوری ایشان است چون من طاقت دوریشان را نداشتم و حتی اگر مأموریت کوچکی میرفت به من سخت میگذشت. این بار برای سوریه به من خیلی سخت گذشت. سه بار بیشتر نتوانست از سوریه زنگ بزند و من در آن لحظات در حال خودم نبودم و حس عجیبی داشتم که برای خودم هم تعجبآور بود. خبر شهادتش را از زبان یکی از همکارانم خیلی ناگهانی شنیدم. همکارم برای کاری به فرمانداری میرود که آنجا میشنود از سوریه شهید آوردهاند. نام کمیل را میشنود و در سرکار میگوید که کمیل قربانی هم شهید شده است. این در حالی بود که همه میدانستند و نتوانسته بودند به من بگویند. میخواستند جو آرام شود بعد به من بگویند.
کلیپی میدیدم که روز خاکسپاری صحبتهای زیبایی از امر به معروف و نهی از منکر شهید میکردید. آن حرفها در آن لحظه سخت و دشوار چطور به ذهنتان رسید؟
آن حرفها حرفهای من نبود. واقعاً من کسی نبودم که بخواهم سخنرانی کنم. سعی میکنم مسائل مربوط به زندگیام را به کسی نگویم، آن روز آقا کمیل حرف میزد. بعد از روز خاکسپاری چند بار دیگر هم برای سخنرانی رفتم و هر بار خودشان آمدند و حرف زدند. من توسل میکردم که خودشان صحبت کنند. حرفهای ایشان فقط از گلوی من گفته میشد. امر به معروف و نهی از منکر را خیلی قشنگ انجام میداد. پدرشان تعریف میکرد یکی از همسایگان ماشینش را میشست و آب را همینطور رها کرده بود. خیلی روی درست مصرف کردن حساس بود. ایشان لباس رسمی پوشیده بود و میخواست بیرون برود. ولی همان لحظه که این صحنه را میبیند به طرف میگوید میشود کمکت کنم. آستین را بالا میزند و شروع به شستن ماشین میکند. طرف شوکه میشود و کمیل ماشین را تا آخر با یک سطل آب میشوید و میگوید دیدید نیازی نیست این همه شیر را باز بگذارید. اگر جایی هم امر به معروف میکرد و اثر نمیگرفت خسته و ناامید نمیشد. بعد از شهادت، تازه قدرت کارشان را درک کردم. به خیلی از دوستانش خیلی از حرفها را گفته بود و آنها خندیده بودند و از کنارش رد شدند و حتی تمسخرش کردند. یک بار حرفی به کمیل زده بودند که خیلی دلش شکسته بود و آمد با من درد دل کرد. بعد از شهادتش دیدم دوستش همان خاطرهای که از زبان کمیل شنیده بودم را تعریف میکند. آقا کمیل هیچ وقت اسم نمیگفت و مراقب بود غیبت نکند و من تازه فهمیدم مربوط به چه کسی است. بعد از شهادت تمام حرفهایش در ذهن همه حک شده بود و من خدا را شکر میکردم.
www.aparat.com/…/سخنان_تکان_دهنده_همسر_شهید_کمیل_قربانی