راستش را بخواهید...
راستش را بخواهید
وقتی در مورد بی تابی ها و بی قراری ها و شروط ازدواج بی بی زینب کبری (سلام الله علیها) خواندم و شنیدم، ذهنم به سمت مفاهیمی چون انتظار و منتظر رفت!
به یاد جمله شهید حجت الله رحیمی افتادم که میگفت: ” شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است “
اینکه فکر کنیم بی قراری های بی بی زینب برای امام حسین (علیه السلام) فقط به خاطر رابطه خواهر-برادری است، سخت اشتباه کرده ایم×
ایشان مولایش حسین بود و چون می دیدند حرمت حجت خدا را نگه نمی دارند و قدر نمی دانند؛
به همین جهت، بی قرار و بی تاب امام می گشتند ..
ابتدا از خودم پرسیدم؛
“به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟”
چقدر شب تا صبح فکر امام زمان بودم!
چقدر غصه غم هایش را خوردم!
چقدر پا به پایش بی قراری کردم!..
شرط ازدواج بی بی زینب در کنار امام بودن بود!
من چه کرده ام برای کنار امام بودن؟
آری هیچ دوره ای از زندگی نباید باعث دوری از امام شود بلکه باید بیشتر پای کار او ماندگار شویم!
ولی چه بد به ندیدن و نبود امام زمان عادت کرده ایم !
اگر الگوی ما حضرت زینب باشد، چنین عادتی را نداریم.
“انتظار یعنی راضی نبودن به وضع موجود” (امام خامنه ای)
نکند خود را به وضع نبود مولا راضی کرده ایم؟!
نکند به این ظلم های ظالمین چشم بسته ایم؟!
نکند به بودن در دنیا و این روزمرگی ها راضی شده ایم؟!
منتظر دلش برای غم های مولایش می تپد و به دنبال رفع غم مولاست.
دلش آشوب است و شور مولایش را می زند..
“دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری”
منتظر نمی نشیند تا مولایش بیاید بلکه همیشه ایستاده است پای امام زمانش ؛ تا هر کجا او گفت باشد و هرکجا نگفت نباشد،آن هم قبل ازینکه به زبان بیاورد!
راستش را بخواهید
تازه بعد ازین همه مدت کمی فهمیدم چرا امام زمان(عجل الله) فرمودند:
” خدا را به عمهام حضرت زینب (سلام الله علیها) قسم دهید که فرج مرا نزدیک کند “
?مهدیار