حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت هشتم)...
مدافع حرم…
اما زینبم…مردانی از جنس همان مردانی که دل تورا در شب عاشورا قرص کردند و گفتند ماتا آخر ایستاده ایم هنوز هستند…از تو الگو گرفتند و از حریم تو دفاع می کنند و می گویند تا ما هستیم نمی گذاریم تو ای زینب رنگ اسارت را دوباره ببینی و بچشی…این مردان از دامن زنانی به معراج می روند…زینبم!بعداز تو هر آنکس که بیاید از تو الگو گرفته…تو خود تفسیر عشق و صبری…تو خود تفسیر آیةاوفوا بالعقودی…تو از عشقت از جانت برای ولایت برای اثبات حق برای کلمه توحید مایه گذاشتی با زبانت با دلت با عملت…آنجا که خطبه خواندی آنجا که قلبت را با دست حسین همراه کردی آنجا که فرزندانت را فدا کردی…گفته هایت را گفتی،در همان میان خطبه هایت…به هوش بودن را گفتی…با ولایت ماندن را گفتی…تو درآن گرمای طاقت فرسای آن سرزمین باآن پوشش بودن را گفتی…وآن دوندگی ات وتشنگی وگرسنگی ات…نماز شبت،نماز اسارتت را نشسته خواندنت…تو به ما فهماندی حواسمان نباشد…نشسته نشسته های صاحب عزایمان زیاد می شود…همان که تو را واسطه کرد و گفت:خدارا به عمه جانم زینب قسم دهید تا امر فرج مرا نزدیک کند.همان که آخرین خورشید ولایت و از حسین توست…نسل اندر نسل …حواسمان نباشد…کربلاها زیاد می شود…
(به قلم خودم وبرداشتی از کتاب آفتاب در حجاب)
مطالب مرتبط: