حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت دوم)...
زهرای علی…
تو همان بودی که دیدی بعداز رحلت پیامبر، مادرت چه کشید…آنقدر گریست که گفتند یا شب گریه کن و روز آرام باش یا روز گریه کن وشب آرام باش….برایش بیت الاحزان ساخت…تو دیدی خانه نشین شدن پدرت را…
تو دیدی شبانه رفتن مادر وپدرت به در منزل انصار را…تو دیدی آتش کشیدن در خانه را بین در و دیوار ماندن مادرت را …تو شنیدی یاابتاه یا رسول الله گفتن مادرت را..تو دیدی سیلی خوردن مادرت را…تو در آن میان دیدی مادر جانش را برای علی،ولی زمان،برای ولایت،برای احقاق حق فدا کرد…تو دیدی شهادت برادر را آن وقت که مادر گفت:فضّه!مرا دریاب…فرزند در رحمم…محسنم کشته شد…تو دیدی ریسمان بر گردن پدر کشیدند وشمشیر بالای سر پدر گذاشتد تا بیعت بگیرن از او…مادر دستتان را گرفت و تصمیم گرفت کنار قبر پدرش رود و نفرین کند که علی پدرت نگذاشت…تو دیدی خطبه خواندن مادرت را برای گرفتن حقش…برای فدک…تو خشنودی مادر را دیدی زمانی که چشمش به تابوتی که اسماء ساخت افتاد…خشنود بود چون باآن تابوت زن یا مرد بودنش معلوم نبود…حتی در آن زمان هم نگران بود که مبادا بدنش دیده شود…
تو این هارا دیدی و شدی دختر همان مادر…همان پدر…ماندی با ولایت…ماندی ودفاع کردی…تو به وصیت مادرت عمل کردی…دخترم!از دو برادر جدا نشو وبعداز مادر برایشان مادری کن…تو دیدی کفنی بالیل و ادفنی بالیل و غسلنی بالیل مادرت را..
تو دیدی …وقتی سی سال داشتی،جنگهایی که بر پدرت تحمیل شد وتحقیر علی در جنگ جمل را…تو تاب نیاوردی و با حالتی غضبناک راه را شکافتی و وقتی درست مقابل حفصه قرار گرفتی پوشیه را برداشتی و گفتی :راست گفت پیامبر که کینه موروثی است.ای دختر عمر!که اکنون با دختر ابوبکر همدست شده ای برای کشتن پدر من.قبل از این نیز پدرانتان همدستی کردند برای کشتن پیامبر اما خدا پیامبرش را از مکر خاندان شما آگاه و کفایت کرد.از قتل پیامبر ناکام ماندید و اکنون کمر به قتل وصیّ و برادرش بسته اید…شرم کنید…و همین آیه قرآن برای شما کافی است…اگر شما دو تن (حفصه و عایشه) باهم،علیه او اتفاق کنید باز خدا نگهبان او است و جبرئیل ومردان صالح و فرشتگان حق،مدد کار اویند.
تو دیدی پدرت در اواخر عمرش خانه هرکدام از شما هرشب افطار می کرد…تو دیدی ضربت شمشیر ابن ملجم ملعون بر فرق پدرت را…پدر به تو از اسارتت خبرداد …مصائب کربلا را برایت در کهیعص تفسیر کرد…تو دیدی دو انتهای جنازه را حسن و حسین گرفته و دو سوی پیشین جنازه بر دوش دیگری حمل می شد و پیکر پدر همان جایی فرود آمد که روی آن نوشته بود:این مقبره را نوح پیامبر کنده است برای امیرمؤمنان و وصی پیامبر آخر الزمان…آنگاه شنیدی صدایی تورا تسلیت داده…اما در این مصیبت آغوشی جز آغوش حسین تورا آرام نمی کرد…
(برداشتی از کتاب آفتاب در حجاب و مصائب حضزت زینب سلام الله علیها)
مطالب مرتبط: