روحانی شهیدی که زحمت حمل پیکرش را به کسی نداد3
قسمت سوم
رفتارشان با شما و فرزندان چگونه بود؟
ما ده سال و نیم با هم زندگی کردیم او در این مدت میگفت تعامل و رفتار طلبه باید به نحوی باشد که درسش برایش نور باشد.
رفتاری صمیمانهای با ما داشت زمانی را برای همه اختصاص میداد و زمانی برای بازی با فرزندان در برنامهاش بود دو دختر من موقع شهادت پدرشان 2 و 4 ساله بودند ایشان بیشتر نمازهای یومیه را به همراه بچهها به مسجد میرفت آنقدر با حوصله با آنان رفتار میکرد برخی اوقات برای آماده شدن آنها آنقدر صبر میکرد که یک نماز تمام میشد.
در مسئله پوشش نیز اعتقاد داشت تا کودک هستند حجاب دخترانشان اختیاری باشد و سختگیری نشود که آنان با علاقه حجاب را بپذیرند و برایشان شیرین باشد و به دلیل اینکه حجاب بچهها خوب بود برای آنان جایزه در نظر میگرفت.
با خانواده خودشان چگونه رفتار میکردند؟
برای آنان به صورت ویژه و خاص احترام قائل بود و حتی اگر نظرشان مخالف پدر و مادرشان بود تا جایی که امکان داشت نظر آنان را قبول میکرد.
جلوی پدرشان ادب فوقالعادهای داشت و با تمأنینه و سکوت خاصی حاضر میشد و سعی میکرد صدایش بلندتر از پدرشان نباشد.
مادرشان که از سادات جلیله حسینی است، حتی در زمان حیات وقتی ایشان میخواست برود، میگفت: آرام جانم میرود روح و روانم میرود و ایشان همیشه میگفت محمد مهدی آنقدر خوب است که آخر شهید میشود.
تربیت خانوادگی ایشان چه تأثیری در ایجاد روحیه شهادت، ایثار و ایمان در همسر شما داشت؟
پدر ایشان روحانی بود و هدایت و راهنماییهای خانواده اینچنین نتیجهای را در بر خواهد داشت خانواده ایشان تا حتی پس از ازدواج پیگیر درس ایشان بود و حتی تا سالها پیگیر بود که چه تعاملی را با من و فرزندان دارد.
با چه هدفی رفتند که شهید شوند؟
همسرم میگفت داعش سر کودکان را میبرد و پدرانشان را با اره قطعه قطعه میکند، چگونه بنشینم و نظارهگر این جنایات باشم در حالی که فرزندان خودم در امنیت کامل در کنارم بازی میکنند؟
ما میدانستیم او شهید میشود
سالهای آخر به شهرهای مرزی که داعش نیرو جذب میکند میرفت تا تیر آنان به سنگ بخورد حتی به درخواست اهل تسنن که گفتند بیاید جوانان ما را از افکار انحرافی داعش نجات دهید به سیستان و بلوچستان، خاش، ایران شهر، کرمانشاه، تالش و آستارا رفت و آنجا به تبلیغ میپرداخت و از خانواده دور بود و متحمل سختیهای بسیاری میشد.
و وظایف و مسئولیتهای پدری خود را هم به صورت کامل انجام میداد به نحوی که وقتی میآمد احساس کمبود نمیکردیم نبودنش را جبران میکرد و شرایط را عوض میکرد.