روحانی شهیدی که زحمت حمل پیکرش را به کسی نداد4
قسمت چهارم
شما چطور رضایت دادید که برود؟
۱۵ اردیبهشت کلیپی از رهبری پخش شد که شعری را با گریه خواندند که ما سینه زدیم بی صدا … همسرم تماس گرفت من گفتم که این کلیپ مرا ناراحت کرد و شاید اگر ایشان میتوانستند برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) مانند جنگ تحمیلی میرفتند.
من گفتم اگر قبول کردند مأموریت شما را تمدید کنند جهادتان را هدیه کنید به حضرت آقا و به نیابت ایشان به جهاد در راه خدا بروید من هم گفتم با اینکه دلم تنگ شده اما صبرم را تقدیم به آقا و حضرت زینب(س) میکنم با هم نیت کردیم دو روز پس از تمدید مأموریتش شهید شد.
هم اکنون احساس شما از رفتن ایشان چیست؟
من میدانم که او قطعاً به خاطر خلوصش به شهادت رسید حدود یک سال پیش از شهادت ایشان من دعا میکردم خدایا یکی از اطرافیان من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به درجه شهادت برسد وقتی ایشان به من گفتند که میخواهند بروند من گفتم از خدا خواسته بودم و خداوند از میان ۷۰ میلیون ایرانی تو را برای جهاد و مرا برای صبر انتخاب کرده جایی که خانواده پشت یک مرد باشد میتواند بهدرستی عمل به وظیفه کند.
من از ابتدای ازدواج این حس را داشتم که ایشان را زود از دست میدهم از خدا میخواستم تا بهترین مرگ را نصیبش کند.
به دلیل داشتن این حس اگر ۱۰ دقیقه دیر میآمد استرس میگرفتم و تا حدی که همیشه کمپوت در یخچال بود زیرا از حال میرفتم و اینگونه نبود که رفتن او برایم بیتفاوت باشد و بسیار برایش گریه میکردم و به او میگفتم که تو شهید میشوی او ۴۲ روز پس از اعزام به شهادت رسید به نحوی که عکس او از شب پیش از عملیات، در کنار دیگر مدافعان حرم، در حال حنابندان برجای مانده است.
من حتی به او گفتم مسئله سوریه چند صباحی است که مطرح است چرا تا حالا نرفتی و او گفت مطمئن نبودم که رهبری در مورد اعزام طلبهها رضایت دارند یا اینکه آنان باید برای ترویج علم به وظیفه عمل کنند و وقتی خاطرم جمع شد که نظرشان مثبت است تصمیم قاطع گرفتم.
یعنی خودتان از ایشان خواستید برود و راجع به پس از مرگ همسرتان صحبت هم کردید؟
ما تنها صحبت نکردیم برای پس از شهادت همسرم با هم برنامهریزی هم کردیم که چه اتفاقهایی پس از او ممکن است بیفتد حتی در مورد مدرسه بچهها به توافق رسیدیم برای پس از او حتی با بچهها هم صحبت کردیم.
با این همه علاقهای که با همسرتان داشتید وقتی خبر شهادتشان را به شما دادند چه کار کردید؟
من لبخند زدم که به آرزویش رسید، شهادت را برای او میدیدم سخت بود اما لحظه به لحظه زندگیام را با حضرت زینب(س) مقایسه کردم و مصیبتهای حضرت برایم تداعی میشد همسر من گفت پس از من خاطرم از خانوادهام جمع است و در این آرامش به شهادت رسید اما حضرت امام حسین(ع) وقتی آثار مرگ برایشان نمایان شده بود، هنوز نظرشان به خیمهها بود.
بچههای من همه جا با محبت روبرو شدند اما حضرت زینب(س) پس از شهادت امام حسین(ع) گفتند امان از اسیری.
با این که حضرت زینب(س) از کودکی میدانستند که چه سرنوشتی دارند و حتی پیراهن برادرشان را مادر برای روز عاشورا به ایشان داده بود اما علما به نماز شب ۱۱ محرم حضرت قسم میخورند. از آن پس ایشان به دلیل صبر و بردباری خود عقیله بنی هاشم و پیامآور عاشورا شدند و به آن درجات رسیدند.