شهید ابراهیم هادی
28 آذر 1395
سلام بر ابراهیم... بیشتر »
نظر دهید »
ما مدافع چادر حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم...
28 آذر 1395
سلامٌ علی قلب الزّینب الصبور... بیشتر »
با زهرا باش تا یا زهرا تحقق یابد...
28 آذر 1395
#به_قلم_خودماز بردن خواسته هایت پیش خدا خسته نشو...چراکه خدا هیچوقت خسته نمی شود حتی از تو...حتی اگر خواسته ات شهادت باشد یا همان عند ربهم یرزقون یا همان مهمانی خصوصی ...خسته نشو..و بخواه..اما بخواه که..اول شهید باشم وبعد شهید بشم...اگر اولی شد برای دوم… بیشتر »
جوابی دندان شکن
28 آذر 1395
#زن_عمومی_زن_خصوصیمرحوم_حاج_شیخ_احمد_کافی نقل می کردند: داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشینهای شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن! هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد… بیشتر »
وسیله قرب
28 آذر 1395
...جوانان می بایست در انتخاب همسر و دوست دقت بسیار به خرج دهند و قدر دوست و همسر خوب و متذکر را هم بدانند. از امام علیه السلام در مورد آیه "ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه "،سوال کردند،حضرت فرمودند:حسنه دنیا ،همسر خوب است که مانع گناه انسان می… بیشتر »
قربتا الی الله...باتو به تو وصل شیم!!!
17 آذر 1395
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بررهبرم
خدایا...یه چند وقتیه بهمون میگن لبیک گو به ندای رهبری...میخوام بهت چیزی بگم باهم حرف بزنیم؟!
حرف میزنم با تو و برای تو...
مینویسم برای تو قربتا الی الله ...
خدایا...وبلاگ که ساختیم باهم !!...اولین مطلبم درمورد رفاقت… بیشتر »
إن شاءالله قبل از اینکه شهید" بشویم"،شهید "باشیم"
16 آذر 1395
بسم الله الرحمن الرحیم درود بر کسانی که به ندای ولی شان لبیک گفتند.... تا شهید نباشی،شهید نمیشی!!!! برای رسیدن به هرمقامی،باید مراتبی رو طی کرد...مثلا برای رسیدن به مقام معلمی (برای کسی که علاقه به معلمی داره)باید سالیانی پای درس بزرگان نشست توصیه شنیدو… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت نهم)...
08 آذر 1395
تسلّی دهنده زنده ...
کربلا،واقعه ای است که دیگر نباید تکرار شود...زینبم!..اینجا انگار تاریخ تکرار شده...شش ماه کشتن ها،پیروجوان کشتن ها...تکرار شده...همان حدیث که ام ایمن از پیامبر شنید و پدرت در آن زمان که شمشیر بر فرق مبارکش خورده بود آن اواخر آن را… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت هشتم)...
08 آذر 1395
مدافع حرم...
اما زینبم...مردانی از جنس همان مردانی که دل تورا در شب عاشورا قرص کردند و گفتند ماتا آخر ایستاده ایم هنوز هستند...از تو الگو گرفتند و از حریم تو دفاع می کنند و می گویند تا ما هستیم نمی گذاریم تو ای زینب رنگ اسارت را دوباره ببینی و… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت هفتم)...
08 آذر 1395
کلام مبین...
شمر راهت را طولانی کرد و از جای شلوغ گذراند...آن جا که کوفه بود و روزی پدرت امیربود آنطورشد...اینجاکه شام است وناف دشمن به آن بافته شده ،باتو چه خواهند کرد....سرها بر نیزه یک به یک منازل را طی می کردید...به حَران که رسیدید سر بریده حسین آیة… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت ششم)...
08 آذر 1395
فاروق وفرقان...
کوفه تورا یاد چه می اندازد دختر علی...چه بلایی بر مردم اش نازل شده که هلهله می گویند وآذین بسته اند وشمارا به تماشا نشسته اند...آیا این همان جایی نبود که تو قرآن تفسیر می کردی برای مردمش...همانجاکه تو را عقیله می دانستند و روی تو سرودست… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت پنجم)...
08 آذر 1395
قامت خمیده...
تو همانی که در تمام این مدت حتی یک نماز شبش ترک نشد فقط نمی دانم ...شب یازدهم چه شد...تو...نشسته خواندی اش...قامتت خم شد و مویت سفید شد...تو همانی که بوسید جایی را که پیامبر نبوسید...حلقوم بریدة برادرت... سخنت با حسین چه بود...وداع با بدن… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت چهارم)...
08 آذر 1395
مدافع حرم...
وتو بازهم از حجت خدا روی زمین پرستاری کردی...شب عاشورا از سجاد...شاید بشود گفت تو اینجا از شدت غم بی تاب شده بودی زمانی که برادرت می خواند:یا دهرُ افٍّ لکَ خَلیل... رو به حسین کردی وگفتی آیا اصحاب خود را امتحان کرده ای،من ترس آن دارم که… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت سوم)...
08 آذر 1395
دو طشت...
تو باز هم دیدی منافقان حمله بر حسن بردند وخنجر بر رانش زدند و تو پرستار امام شدی... برادرت حسن،در پیمان صلح با معاویه گفت سبّ ولعن خطبا روی منبر بر پدرت را بردارند...وچه سخت بوده برتو لعن پدر شنیدن...برادرت حسن،با آن زهری که جُعده داد مسموم شد… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت دوم)...
08 آذر 1395
زهرای علی...
تو همان بودی که دیدی بعداز رحلت پیامبر، مادرت چه کشید...آنقدر گریست که گفتند یا شب گریه کن و روز آرام باش یا روز گریه کن وشب آرام باش....برایش بیت الاحزان ساخت...تو دیدی خانه نشین شدن پدرت را... تو دیدی شبانه رفتن مادر وپدرت به در منزل… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث(قسمت اول)...
08 آذر 1395
یک...
تو دل را برده ای و عزیز شده ای...تو در بازی کودکی ات،اعتراف بزرگی کردی...ودر زمان خودش جامه ی عمل به آن پوشاندی...وقتی که تو تازه زبان گشودی وپدر به تو اعداد یاد می داد و گفتی یک و پدر گفت بگو دو دخترم!...این را سه بار تکرار کرد و تو بازبانی… بیشتر »
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث...
07 آذر 1395
حسینی دیگر اما در لباس تأنیث... تو دل را برده ای و عزیز شده ای...تو در بازی کودکی ات،اعتراف بزرگی کردی...ودر زمان خودش جامه ی عمل به آن پوشاندی...وقتی که تو تازه زبان گشودی وپدر به تو اعداد یاد می داد و گفتی یک و پدر گفت بگو دو دخترم!...این را سه بار… بیشتر »